فصل دوم پایان نامه،پیشینه،ادبیات پژوهش ،کارشناسی ارشد روانشناسی،مفهوم ،مبانی نظری،مبانی نظری وپیشینه تحقیق پیشینه و مبانی نظری اختلالهای یادگیری وخواندن دارای 97 صفحه وبا فرمت ورد وقابل ویرایش می باشد
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: ورد و قابل ویرایش با فرمت .docx
بخش هایی از محتوای فایل پیشینه ومبانی نظری::
بخش اول: مبانی نظری 22
1ـ تعریف اختلالهای یادگیری 22
2ـ سیر تحول تاریخی اختلالهای یادگیری 30
1) دوره بنیانگذاری: تحقیقات نخستین درباره مغز 30
2) دوره انتقالی: مطالعه بالینی کودکان 33
3) دوره یکپارچگی: رشد سریع برنامه های مدارس 43
4) دوره معاصر (از سال 1980 تا کنون) 44
3ـ طبقه بندی اختلالهای ویژه یادگیری بر مبنای DSM-IV-IR 44
1) اختلال خواندن 45
2) اختلال در ریاضیات 46
3) اختلال بیان نوشتاری 48
4) اختلال یادگیری که به گونه دیگر مشخص نشده است (NOS) 49
4ـ تعریف خواندن 50
5ـ تحول خواندن 55
6ـ مدل های خواندن 56
1) مدل پایین ـ بالا و مدل بالا ـ پایین 56
2) مدل تعاملی جبرانی 57
3) مدل پیوندگرایی 59
4) مدل آوایی 61
5) مدل ببین و بگو 63
6) مدل تعادل خواندن بیکر 63
7ـ نارساخوانی 70
1) تعریف نارساخوانی 70
2) نشانه های بالینی نارساخوانی 75
3) اختلالهای همراه با نارساخوانی 81
الف ـ اختلالهای جانبی شدن 81
ب ـ اختلالهای سازمان یافتگی فضایی ـ زمانی 82
ج ـ نابهنجاری حرکات چشم ها 83
د ـ تأخیر زبان گفتاری 85
هـ ـ اختلالهای ادراکی 86
و ـ اختلال حافظه کوتاه مدت 87
ز ـ اختلال نارسایی توجه (ADD) و ADHD 88
ح ـ اختلالهای رفتاری 91
4) شیوع نارساخوانی 94
5) تاریخچه نارساخوانی 95
6) سبب شناسی نارساخوانی 99
الف ـ عوامل ژنتیکی 100
ب ـ عوامل عصب شناختی 103
ج ـ تقارن نیمکره های مغزی 107
د ـ غلبه طرفی مغز 111
هـ ـ عوامل حرکتی 114
و ـ عوامل شناختی 115
ز ـ عوامل رفتاری 118
ح ـ عوامل محیطی 121
ط ـ عوامل عاطفی 122
8ـ دیدگاه های مختلف در مورد نارساخوانی 124
9ـ نارساخوانی از دیدگاه نوروسایکولوژی 124
10ـ طبقه بندی نارساخوانی از دیدگاه نوروسایکولوژی 131
الف ـ نارساخوانی اکتسابی 131
ب ـ نارساخوانی تحولی 140
11ـ فرآیند شکل گیری مدل تعادل خواندن از دیدگاه بیکر 148
12ـ عملکرد نیمکره های مغزی از دیدگاه بیکر 154
13ـ طبقه بندی نارساخوانی تحولی از دیدگاه بیکر 156
1) نارساخوانی نوع L (زبان شناختی) 156
2) نارساخوانی نوع P (ادراکی) 156
14ـ بررسی اعتبار طبقه بندی نارساخوانی نوع P/L 158
15ـسبب شناسی نارساخوانی تحولی نوع P/L 162
16ـ شیوه های درمانی نوروسایکولوژی از دیدگاه بیکر 164
بخش دوم: یافته های پژوهشی 168
خلاصه 180
منابع
فصل دوم:
مروری بر پیشینه تحقیقات
مطالب فصل دوم در دو بخش كلي، تحت عنوان مباني نظري و يافتههاي پژوهشي مطرح ميگردد:
بخش اول: مباني نظري
1ـ تعريف اختلالهاي يادگيري
اصطلاح اختلالهاي يادگيري از نياز به تشخيص و خدمت به دانشآموزاني برخاسته است كه به طور مداوم در كارهاي درسي خود با شكست مواجه ميشوند، و در عين حال در چهارچوب سنتي كودكان استثنايي نميگنجند. شاخههاي علمي متعددي به اين حيطه كمك كردهاند (مثلاً پزشكي، زبانشناسي، روانشناسي، و آموزش و پرورش)، و حاصل اين چندرشتهاي بودن مبنايي، سبب بوجود آمدن اصطلاحات و تعريفهاي متعددي گرديده است.
اصطلاح اختلالهاي يادگيري نخستين بار توسط ساموئل كرك در سال 1963 مطرح گرديد. كرك در جلسة نشست والدين و مربيان در شيكاگو اين اصطلاح را پيشنهاد نمود و اين به خاطر برچسبهاي گوناگوني بود كه براي توصيف كودكاني با هوش طبيعي كه دچار مشكلات يادگيري بودند، به كار ميرفت. اين چنين كودكان اغلب به عنوان آسيب ديده خفيف مغزي، كندآموز ، نارساخوان يا معلولیت ادراكي ، نامگذاري شدهاند كه هر يك از اين اصطلاحات با محدوديتهايي همراه بودند (لرنر، 1993).
بنابراين از زمان پيدايش حوزه اختلالهاي يادگيري، متخصصان به دنبال تعريف مناسبي ميگشتند كه به طور جامع، ماهيت ويژه اختلالهاي يادگيري را تبيين كند. به دليل ماهيت پيچيده اين حوزه، متخصصان تاكنون قادر نبودهاند، تعريف جامعي از اختلالهاي يادگيري ارائه دهند. تعاريف بسياري توسط متخصصان عصبشناختي و روانشناختي صورت گرفته است كه در ذیل به ارائه شاخص ترین آنها ميپردازيم:
1) تعريف كميتة مشورتي ملي در مورد كودكان معلول (NACHC)
كميته مشورتي ملي در مورد كودكان معلول (NACHC) در سال 1968 شكل گرفت تا يك تعريف قابل قبول در زمينه اختلالهاي يادگيري ارائه كند. اين كميته تحت سرپرستي كرك، تعريفي ارائه كرد كه در قانون عمومي 230-91 آئيننامه اختلالهاي يادگيري خاص در سال 1969 گنجانده شد. اين تعريف به شرح ذيل است:
«كودكان مبتلا به اختلالهاي يادگيري خاص در يك يا چند فرآيند اساسي روانشناختي از قبيل فهم يا كاربرد زبان گفتاري يا نوشتاری مشكل دارند، اين مشكلات ممكن است به صورت اختلال در گوش دادن، فكر كردن، صحبت كردن، خواندن، نوشتن، هجي كردن يا حساب بروز كند. اين تعريف شامل شرايطي از جمله نارساييهاي ادراكي، آسيب مغزي، بدعملکردی جزئي مغز ، نارساخواني، زبان پريشي تحولي و غيره ميشود، اما آن دسته از مشكلات يادگيري را كه نتيجه نقصهاي بينايي، شنوايي، يا حركتي، عقبماندگي ذهني، اختلالهاي هيجاني يا محروميتهاي محيطي است، شامل نميشود» (لرنر، 1993).
اين تعريف به طور گسترده پذيرفته شد و در بسياري از ايالت هاي امريكا مورد استفاده قرار گرفت. نتايج دو بررسي كه به وسيلة وزرات آموزش و پرورش امريكا در سالهاي 1974 و 1975 انجام شد، نشان داد كه 62 درصد از 50 ايالت امريكا تعريف مزبور را بكار بردند (مرسر ، فورگان ، و ولکلينگ ، 1976، مارفي ، 1976). پس از چندي انتقادهاي فزاينده نسبت به تعريف NACHC و ارائه قانون عمومي 142-94 موجب شد تا تلاشهاي زیادی برای اصلاح و بهبود تعريف مذكور صورت گیرد. مسئوليت اصلاح اين تعريف را وزارت آموزش و پرورش امريكا برعهده گرفت. در سال 1977 تعريف دقيقتري از اختلالهاي يادگيري در آئيننامه فدرال بيان گرديد.
پیشینه و مبانی نظری اختلالهای یادگیری وخواندن_1544637934_19181_4304_1852.zip0.00 MB |